کد مطلب:77517 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:227

خطبه 033-در راه جنگ اهل بصره











و من خطبه له علیه السلام عند خروجه لقتال اهل البصره

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است در وقتی كه بیرون می رفت از برای قتال اهل بصره:

قال عبدالله بن العباس: دخلت علی امیرالمومنین علیه السلام بذی قار و هو یخصف نعله، فقال: «ما قیمه هذه النعل»؟ فقلت: لا قیمه لها. قال: «و الله لهی احب الی من امرتكم، الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا!» ثم خرج فخطب الناس فقال:

عبدالله بن عباس گفت كه به خدمت امیرالمومنین علیه السلام رسیدم در منزل ذوقار، نزدیكی بصره و حال اینكه پینه و وصله می دوخت نعل و كفش خود را. پس گفت به من: «چه قدر است قیمت این نعل؟» پس گفتم: قیمتی از برای او نیست. گفت: «سوگند به خدا هر آینه این كفش كهنه دوستتر است به من از امارت و بزرگی شما، مگر آنكه برپا دارم حقی را، یا دفع كنم باطلی را!» پس بیرون رفت از منزل، پس خطبه خواند از برای مردم، پس گفت:

«ان الله تعالی بعث محمدا صلی الله علیه و آله و لیس احد من العرب یقرا كتابا و لا یدعی نبوه.»

یعنی به تحقیق كه خدای تعالی فرستاد محمد صلی الله علیه و آله را به پیغمبری و حال آنكه نبود و احدی از طایفه ی عرب كه خوانده باشد كتاب خدا را، یعنی بر احدی از عرب كتاب خدا نازل نشده و او نخوانده كتاب را از ملك حامل وحی، زیرا كه انبیای صاحب كتاب، هیچ یك از عرب نبودند، غیر از خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و نیز احدی از عرب ادعا نكرده نبوت و پیغمبری را.

«فساق الناس حتی بواهم محلتهم و بلغهم منجاتهم»

یعنی پس راند مردم را تا اینكه جا داد آنها را به منزلت آنها و رساند آنها را به محل نجات آنها. و مراد (از) منزلت و منجات، دین اسلام است كه در ادیان و ملل بالاتر از آن،

[صفحه 273]

منزلتی و مرتبتی و محل نجاتی نمی باشد، چنانكه پیغمبر او، با منزلت تر از جمیع انبیاست، دین او نیز با منزلت تر است نزد خدای تعالی، از جمیع ادیان و همچنین اهل نجات دین اسلام، بلندمرتبه تر باشند در بهشت خلد از اهل نجات سایر ادیان، پس دین اسلام نعمت عظمی و عطیه ی كبری بر عباد باشد كه از بركت بعثت حضرت ختمی صلی الله علیه و آله[1] به مردم كرامت شده.

«فاستقامت قناتهم و اطمانت صفاتهم»

یعنی پس راست شد نیزه ی پشت آنها و در میان طوایف قامت عزت راست كردند و ساكن شد سنگ بزرگ سخت لغزنده ی آنها. شاید كه مراد از سنگ بزرگ، مكه ی معظمه باشد كه واقع است بر سنگ سخت و سكون او، عبارت باشد از برقرار شدن او از برای عبادت خلق. و بیرون آمدن از اضطراب[2] بت پرستی و كفر و تزلزل خصومتها در او و شاید كه مراد از «استقامت قناتهم» استقامت استیلای ایشان باشد بر خصوم ایشان و از «و اطمانت صفاتهم» اطمینان دل سنگ سخت لغزنده ی ایشان باشد.

«اما و الله ان كنت لفی ساقتها حتی تولت بحذافیرها، ما ضعفت و لا جبتت»

یعنی آگاه باشید كه سوگند به خدا كه به تحقیق من بودم[3] در راندن آن طایفه از مردمان، تا اینكه رو آوردند به اطاعت به تمامی، نه عاجز شدم و نه جبون و ترسناك گشتم.

«و ان مسیری هذا لمثلها فلا نقبن الباطل حتی یخرج الحق من جنبه.»

یعنی این سیر و سفر من هر آینه مثل سیر و سفر آن وقت است، پس هر آینه سوراخ می كنم یا می شكافم باطل را، تا اینكه بیرون بیاید حق از پهلوی باطل. یعنی ظلمت باطل كه احاطه كرده و فروگرفته است حق را و حق را مخفی می دارد، سوراخ می كنم و می شكافم و رفع می كنم آن ظلمت را و بیرون می آورم و ظاهر می سازم نور حق خلافت خودم را از جانب او.

[صفحه 274]

«ما لی و لقریش! و الله لقد قاتلتهم كافرین و لاقاتلنهم مفتونین.»

یعنی چه چیز حاصل است از برای من كه باید ترك حق و خلافت خود كنم و چه چیز حاصل است از برای قریش كه باید اطاعت من نكنند و عصیان من ورزند، سوگند به خدا كه به تحقیق كه مقاتله كرده ام با ایشان در حالتی كه كافر بودند و هر آینه مقاتله می كنم با آنها در حالتی كه مفتون و فریفته ی شیطان شده اند.

«و انی لصاحبهم بالامس كما انا صاحبهم الیوم!»

یعنی به تحقیق كه صاحب و مالك ایشان بودم دیروز كه در زمان حیات پیغمبر صلوات الله علیه و آله باشد، مثل اینكه صاحب و مالك ایشان باشم امروز كه زمان رحلت اوست. یعنی استحقاق من از برای امارت و ریاست و خلافت آنها، تفاوتی و تغییری نكرده است، چنانكه در حین حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله دائم امیر و رئیس و خلیفه ی او بودم بر اینها[4] در غزوات و حروب، باز هم باشم و معزول نشده ام و خواهم بود ابد الاباد.[5].

[صفحه 275]


صفحه 273، 274، 275.








    1. ن: حضرت ختمی ماب صلی الله علیه و آله و سلم، چ: حضرت ختمی (ص).
    2. چ: بیرون آمدن او از اضطراب.
    3. چ: كه من بودم.
    4. چ: بر آنها.
    5. در نسخه های دیگر پس از این جمله مطالب زیر نیز افزوده شده است:

      و الله ما تنقم منا قریش الا ان الله اختارنا علیهم، فادخلناهم فی حیزنا، فكانوا كما قال الاول:


      ادمت لعمری شریك المحض صابحا
      و اكلك بالزبد المقشره البجرا


      و نحن وهبناك العلاء و لم تكن
      علیا و حطنا حولك الجرد و السمرا


      .